سیماب صبحگاهی
از بلند ترین کوهها
فرو می ریخت
***
« برخیز و خواب را ...
« برخیز و باز روشنی آفتاب را ...
وقتی که بامدادان
مهر سپهر، جلوه گری را،
آغاز می کند؛
وقتی که مهر، پلک گرانبار خواب را،
با ناز و با کرشمه ز هم باز می کند
آنگه ستاره سحری،
- در سپیده دم -
خاموش می شود
***
آری
من آن ستاره ام، که فراموش گشته ام
و بی طلوع گرم تو در زندگانیم
خاموش گشته ام .
*****
حمید مصدق
از منظومه: در رهگذر باد