نگاه من

به نگاه من خوش آمدید

نگاه من

به نگاه من خوش آمدید

گیرم که آب رفته به جوی آید با آبروی رفته، چه باید کرد؟

سیماب صبحگاهی

از بلند ترین کوهها

فرو می ریخت

***

« برخیز و خواب را ...

« برخیز و باز روشنی آفتاب را ...

وقتی که بامدادان

مهر سپهر، جلوه گری را،

آغاز می کند؛

وقتی که مهر، پلک گرانبار خواب را،

با ناز و با کرشمه ز هم باز می کند

آنگه ستاره سحری،

- در سپیده دم -

خاموش می شود

***

آری

من آن ستاره ام، که فراموش گشته ام

و بی طلوع گرم تو در زندگانیم

خاموش گشته ام .

*****
حمید مصدق
از منظومه: در رهگذر باد