نگاه من

به نگاه من خوش آمدید

نگاه من

به نگاه من خوش آمدید

خاطره 2

یکی از توفیقاتی که انسان براش توی سفر مکه مکرمه حاصل میشه نماز خوندن پشت مقام حضرت ابراهیم (ع) و در فاصله چند متری از کعبه است . زمانی که ما مشرف شده بودیم یعنی اردیبهشت 86 ، نماز مغرب پشت مقام ابراهیم یه صفای خاصی داشت و خصوصا انسان در صفهای اول واقعا لذت می برد و به خاطر همین این صفها مشتری های زیادی داشت ، از یک طرف پشت مقام و تماشای خونه خدا و ...
خلاصه صف های اول از یک ساعت قبل از اذون پر می شد و عموما صف اول رو پیرمردهای عرب مکه سند به نام زده بودند و من ندیدم که غیر خودشون کسی صف اول باشه .
صحبت روی صف های بعدیه .
جای شما خالی ، یه روزی عصر که منتظر نماز مغرب توی صف های اول نشسته بودم ، اینو باید اضافه کنم که که تو سفر عمره حضور ایرانی ها مثل اینکه از تمام ملت ها پر رنگ تره چون حدودا 70 هزار نفر توی شهر مکه و مدینه هستند ، بگذریم .
خلاصه همین طور که منتظر نماز نشسته بودیم و جمعیت در حال طواف رو تماشا می کردیم ( واقعا زیباترین لحظات زندگی رو انسان اونجا تجربه می کنه ... ) صدای بلند دو نفر ایرانی که بلند بلند حرف می زدند نظر همه رو جلب کرد .
یه نفر ایستاده و یه پیرمرد ایرانی نشسته .
صحبت سر یه نماز دو رکعتی بود که آقای جوان می خواست اونجا بخونه ( حاج آقای پیر با گذاشتن یه کفش برای دوستش مثل اینکه یه جا گرفته بود و آقای جوان می خواست یه نماز دو رکعتی بخونه و بره یعنی نماز طوافش رو بخونه و والسلام ) .
جر و بحث بالا گرفت آقای جوان می گفت حاج آقا من یه نماز می خونم و میرم به خدا نمی شینم برای نماز مغرب و پیرمرد می گفت : نه نمیشه ...
خلاصه یک دفعه یه ایرانی دیگه از صف جلوتر که حوصله اش سر رفته بود یه جمله گفت که جای تأمل برای همه ما داره ...
«حاج آقا در فاصله دو سه متری کعبه برای چند دقیقه ازجایی که مال خودت نیست نمی گذری تو چطور از چیز های دیگه می خوای بگذری ...
حاج آقا برای چی به این سفر اومدی ...
دور چی داری طواف می کنی ... »