متن زیبایی که توسط یکی از خوانندگان این وبلاگ نوشته شده است ، حیفم آمد شما نخوانید . از نویسنده ی محترم سپاسگذارم .
*** بار دیگر قصه ی شبهای طولانی و پر راز زمستان سرد به پایان رسید... طبیعت جشن شادمانی خویش را بی ریا، باصفا و با عظمتی غیر قابل وصف برپا کرده و هر روز بر زیبایی و شکوه آن می افزاید. شاد و غمگین ، فقیر و غنی ، زشت و زیبا همه و همه به این مهمانی بزرگ دعوتیم ... خدا را شاکرم که دیگر بار عطر جاودان حضورش را در این بهار زیباحس میکنیم. دستان تهی و سرد من گلایه ها را به باد سپردند. میدانم روزی دوباره سبز خواهم شد و با تنپوشی از حریر به آسمان خواهم رفت. |